آترین در سال 1392
دختر عزیزم سلام سال نو مبارک باشه عشقم امسال هم طبق معمول هر سال رفتیم اهواز البته یک ماه زودتر رفتیم یعنی از اسفند ماه ... امسال مامان جون دستش شکسته بود و ما خیلی ناراحت شدیم به خاطر همین من به همراه شما زودتر رفتیم و بابا مرتضی هم یک ماه بعد اومد پیشمون ... اولش خیلی دلتنگی میکردی ولی کم کم عادت کردی. ماشااله اینقدر شیطونی کردی که صدای همه در اومد ههههههههه صحبت کردنت خیلی بهتر شده . حسابی شیرین زبونی می کنی.. جملات کوتاه رو تکرار می کنی... اسم و فامیلت هم که کامل میگی... بعضی وقتها یه کارایی میکنی که من و بابایی هاج و واج میمونیم (ماشاالهههههههههههه) وقتی یه کار اشتباهی میکنی سریع میگی بشید (ببخشید) و میای و...
نویسنده :
مامان آترین
22:42